خاطرات تلخ من

بگذارید ببینند انچه را که تابه حال ندیده اند...

خاطرات تلخ من

بگذارید ببینند انچه را که تابه حال ندیده اند...

حرفهای بود

حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم ، نتونستم

من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم ، لحظه لحظه روبرومه

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیوونه تم من ، زندگیمو به تو بستم

تو رو دیدم مثل آینه ، توی تنهایی شکستی

من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی

نمی دونستی که چون گل توی قلب من شکفتی

چشم تو پر از گلایه ست ، اما هرگز نمی گفتی

من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم ، لحظه لحظه روبرومه

شاید اونجوری که باید ، قدرتو من ندونستم

رفایی بود توی قلبم ، من نگفتم ، نتونستم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد